Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «تابناک»
2024-04-27@09:07:26 GMT

دسیسه یک مرد برای همسر عاشق پیشه‌اش

تاریخ انتشار: ۲۵ خرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۹۸۵۹۸۷

دلواپسی‌های زن جوان بعد از گم شدن مرد مورد علاقه‌اش پایان عجیبی داشت.

به گزارش ایران، دل تو دل گلبهار نبود. مگر می‌شود محمد از خانه بیرون برود و جواب تلفنش را ندهد؟ در اتاق خانه‌شان راه می‌رفت و عرق سرد می‌ریخت و کف دستانش را به هم می‌مالید. خواهرش لم داده بود روی کاناپه و سرش در گوشی بود. می‌گفت: «بنشین سرگیجه گرفتم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

مطمئنم چیزی نشده و فقط سر ظهری مرا کشاندی اینجا. تو و محمد هم دیگر شورش را درآورده‌اید. چقدر خودتان را برای هم لوس می‌کنید!»

اما حرف گلبهار یک کلام بود. می‌گفت مطمئنم چیزی شده، یا بلایی سرش آمده یا گوشی‌اش را دزدیده‌اند. اگر بلایی سرش آمده باشد چه؟ نکند دیگر محمد را نبینم؟ اینها را می‌گفت و اشک‌هایش بی‌اختیار روی گونه‌هایش می‌ریخت. بی‌تاب و بیقرار بود و نمی‌دانست باید چه کاری انجام دهد. تنها کاری که به ذهنش می‌رسید این بود که به خواهرش زنگ بزند و از او کمک بخواهد. خواهرش تنها کسی بود که او در تهران داشت.

زن جوان و خواهرش تا عصر آن روز کنار هم در خانه او واقع در جنوب تهران ماندند. در تمام این ساعت‌ها خواهرش او را دلداری می‌داد و می‌گفت نگران نباش، اما وقتی نزدیک غروب شد حتی خواهرش هم نمی‌توانست به خونسردی چند ساعت قبل باشد؛ دلهره مثل خوره به جان هردوی آنها افتاده بود.

پیامک آدم‌ربایان

صدای هشدار پیامک که از گوشی گلبهار بلند شد، دو خواهر مثل فنر از جا پریدند و سمت اپن آشپزخانه رفتند. اسم محمد روی گوشی ظاهر شده بود، گوشی در دستان گلبهار بود اما دستانش شل شده و اشک در چشمان حلقه زده بود. خواهرش گوشی را کشید و پیامک را باز کرد. او با دهان نیمه ‌باز و چشمان گرد نگاهش بین گوشی و صورت گلبهار می‌چرخید. گفت: «نوشته محمد پیش ماست و حالش خوب نیست.»

زن جوان هق هق می‌کرد و با صدای بلند می گفت: «زنگ بزن ببین گوشی دست کیست». خواهرش تماس گرفت اما بعد از اولین بوق رد تماس داده شد و بلافاصله پیامک دیگری آمد که نوشته بود زنگ نزن. فقط پیام بده!

خواهر گلبهار نوشت شما؟

جواب آمد: «ما محمد را ربوده‌ایم.کارت بانکی‌اش هم دست ماست.30 میلیون به این کارت بزنید و رمز کارت را برای ما پیامک کنید تا جان او به خطر نیفتد.»

گلبهار دستش را روی دهانش گذاشت و به دیوار تکیه داد. کنار دیوار سرخورد روی زمین. خواهرش شماره‌ای گرفت. گلبهار با صدایی که انگار از ته چاه درمی‌آمد گفت: «به کی زنگ می‌زنی؟»

خواهرش گفت:  110

زن جوان از جایش پرید و گوشی را از دست خواهرش گرفت و قطع کرد، گفت نه! اگر بفهمند ما موضوع را به پلیس گفته‌ایم بلایی سر محمد می‌آورند.خواهرش او را نصیحت کرد کمی عاقل باش! تو که پول نداری برای آنها بریزی! چطور می‌خواهی چنین پولی تهیه کنی؟

اما انگار گوش‌های زن جوان چیزی نمی‌شنید. با دستان لرزان شماره اقوام دور و نزدیک خودش و محمد را گرفت و هق هق کنان موضوع را برای همه آنها تعریف کرد. می‌گفت اگر نتواند پول را تهیه کند آدم‌ربایان محمد را می‌کشند.

اولین سرنخ از مرد جوان

یکی دو روزی طول کشید. زن جوان نه خواب داشت و نه خوراک. خانواده‌هایشان مثل خودشان دستشان خالی بود. هر چه در چنته داشتند روی دایره ریختند و کل پولی که توانستند جمع کنند 19 میلیون تومان بیشتر نشد.

گلبهار به خواهرش گفت: «به آدم ربایان زنگ بزن و بگو ما فعلاً همین پول را داریم.»
 
ردی در دست پلیس

خواهرش گفت: «عجله نکن! باید به پلیس آگاهی بروی. انگار ردی از محمد پیدا کرده‌اند.»

زن جوان ابروهایش را در هم کشید و سرش را به خواهرش نزدیک کرد و گفت: «تو موضوع را به پلیس گفتی؟»

خواهرش از جا بلند شد و با صدای بلند گفت: «معلوم است که گفتم. تو می‌خواهی کار دست خودت بدهی، من که نباید عقلم را دست تو بدهم.»

دو خواهر سریع خودشان را به پلیس آگاهی رساندند و مأموران به آنها گفتند که رد موبایل محمد زده شده و مشخص شده که او در این مدت آنجا بوده است.
گلبهار بی‌تاب بود که بداند الان محمد کجاست که به او گفتند باید به شعبه یازدهم دادسرای جنایی تهران بروی.

مردی که خودش را ربود

محمد با دستان دستبند خورده روبه‌روی محمد وهابی، بازپرس شعبه یازدهم دادسرای جنایی تهران نشسته بود. گلبهار سراسیمه وارد شعبه شد و بغضش ترکید.

او نمی‌دانست در این چند روز چه بلایی بر سر شوهرش آمده است و وقتی دستبند را بر دستان محمد دید حسابی گیج شده بود. زن جوان چیزهایی می‌شنید که او را مبهوت و شوکه کرده بود.

محمد در جریان تحقیقات گفت: «5 سال قبل وقتی من و گلبهار 17 و 18 ساله بودیم به خاطر علاقه شدیدی که به هم داشتیم بی‌توجه به سن و سال کم‌مان با هم ازدواج کردیم. تصمیم گرفتیم برای زندگی به تهران بیاییم و همان وقت‌ها بود که توانستم کار نصب دوربین مداربسته را یاد بگیرم و از این راه کسب درآمد می‌کردم. زندگی‌مان بد نبود و درآمد من کفاف دخل و خرجمان را می‌داد. همین که می‌دیدم عشق بین من و همسرم هر روز پررنگ‌تر می‌شود باعث می‌شد یک نان بخورم و صد نان خیرات کنم. اما یکی دو سال بعد از ازدواجمان بود که فهمیدم توانایی بچه‌دار شدن ندارم. انگار دنیا روی سرم خراب شد، اما همسرم می‌گفت که برایش مهم نیست و زندگی با مرا حتی بدون فرزنددار شدن دوست دارد. او گلایه‌ای نمی‌کرد اما من دلم برای جوانی او می‌سوخت.»

مرد جوان در ادامه گفت: «از اینها گذشته مدتی قبل به یک بیماری خونی دچار شدم و باید تحت درمان قرار می‌گرفتم. نمی‌خواستم همسرم از شدت وخامت مریضی من و هزینه‌های سرسام‌آور آن خبر داشته باشد. برای همین بدون اینکه به او بگویم از فردی مقداری پول نزول کردم. روزها می‌گذشت و بهره پول زیاد می‌شد. من هم توان پرداخت آن را نداشتم. می‌دانستم همسرم چقدر عاشق من است، برای همین نقشه کشیدم که وانمود کنم مرا ربوده‌اند تا او به هر دری بزند که پول را تهیه کند و به شماره کارت من بزند. با خودم فکر می‌کردم بعد هم موضوع را می‌فهمد و از من متنفر می‌شود. لابد طلاق می‌گیرد و از زندگی بدون بچه با من خلاص می‌شود. برای همین جایی مخفی شدم و از آنجا با گوشی خودم به زنم پیامک می‌دادم.»

گلبهار به زمین چشم دوخته بود و متعجب و شوکه به حرف‌های محمد گوش می‌داد. بازپرس از زن جوان پرسید: «به اتهام کلاهبرداری از شوهرت شکایت داری؟»
زن جوان گفت: «نمی‌دانم چرا محمد چنین کاری با من کرد. سه روز روزگارم سیاه بود! اما من هنوز هم شوهرم را دوست دارم و از او هیچ شکایتی ندارم. پولی را که از اقوام گرفته‌ام به آنها پس می‌دهم و می‌گویم محمد پیدا شده و موضوع ختم و بخیر شد.بعد برای بدهکاری‌اش فکری می‌کنیم.» با اعلام گذشت شاکی، متهم بزودی آزاد شده و روال قانونی رسیدگی به این پرونده طی خواهد شد.

منبع: تابناک

کلیدواژه: برنامه هفتم توسعه جاده چالوس عباس علی آبادی روابط ایران و ونزوئلا دسیسه همسر عاشق پیشه برنامه هفتم توسعه جاده چالوس عباس علی آبادی روابط ایران و ونزوئلا زن جوان برای هم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۹۸۵۹۸۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

دختر کیومرث پوراحمد: پدرم نرفته بود شمال که خودکشی کند/او برای برگشت از سفر، چندین قرار کاری گذاشته بود و قول داده بود برای دیدن خواهرش به زاهدان برود

روزنامه اعتماد نوشت: «ما مطمئن هستیم و می‌دانیم پدرم خودکشی نکرده است. پدرم قرار بود برای تدوین فیلم «پرونده باز است»، به تهران برگردد و برای آینده برنامه داشت.» این‌ها بخشی از صحبت‌های دختر کیومرث پوراحمد است. او مدعی است پدرشان خودکشی نکرده است....

دختر کیومرث پوراحمد در مورد روز حادثه می‌گوید: «پدرم اکثرا هر چند وقت یک بار از شخصی که در شمال می‌شناخت ویلا اجاره می‌کرد و به شمال می‌رفت، چون می‌خواست بنویسد و خلوت کند. معمولا هم تنها به آنجا می‌رفت؛ یعنی اولین‌بار نبود که تنها به شمال رفته بود. قرار بود به تهران برگردد، چون قرار‌های مختلف داشت، اما ناگهان آن اتفاق افتاد؛ روز حادثه صاحب ویلا به آنجا رفت و با آن صحنه روبه‌رو شد و به پلیس اطلاع داد. همه خانواده هر کدام به نوع خودمان بر این موضوع تاکید داریم که پدرمان شمال نرفت که خودش را بکشد.»

همان موقع که پدرم شمال بود با او صحبت کردم و او به من گفت می‌خواهد به تهران برود تا بخشی از موزیک‌ها و مونتاژ فیلم «پرونده باز است» را تغییر دهد. قرار‌های مختلف داشت. به این موضوع نیز در یک استوری که مصادف با چهلم پدرم می‌شد، اشاره کردم و از تلفن‌ها و پیام‌هایی که مربوط به همین قرار‌های کاری می‌شد، مطلبی نوشتم. یعنی پدرم برای آینده برنامه داشت حتی قرار بود به زاهدان برود و خواهرش را ببیند. قبل از حادثه با خواهرش و شوهرخواهرش صحبت کرده بود و قرار بود به زاهدان سفر کند.

خلاصه هزار برنامه داشت و با چندین نفر قرار کاری گذاشته بود. کتاب‌هایش در مرحله چاپ بود و قرار بود نشریه مهری که داخل لندن است کتاب‌های او را به چاپ برساند، اما ناشر نشریه مهری آدم فرصت‌طلبی بود و ما نمی‌دانیم پدرم با این آقا قرارداد داشته یا نداشته؟ وکیلی که در ایران می‌شناختیم، توانست پیگیر این موضوع باشد. به هر حال پدرم باید در چاپ این کتاب‌ها سهیم بوده باشد، اما خب دست کسی به ناشر داخل لندن نمی‌رسد، چون ایران نیست. حتی ما تلفنی با آن ناشر صحبت کردیم و قرار بود قرارداد‌ها را برای‌مان ارسال کند، اما تا الان هیچی برای ما ارسال نکرده است. غیر از یک کتاب که به چاپ رسید و پدرم آن را در سفری که داشت برای من آورد، گفته بود کتاب‌های دیگر هم برای چاپ دارد، اما کتاب‌ها تمام نشد و مرحله نهایی را رد نکرده بود.

پدرم وسواس شدیدی به تمام کارهایش داشت. در هر صورت می‌خواهم این را بگویم که پدرم کلی پروژه داشت که می‌خواست آن‌ها را به اتمام برساند. فیلم آخر او یعنی «پرونده باز است»، هم فیلم پدرم هست و هم نیست، چون تهیه‌کننده برخی سکانس‌ها را حذف کرد و تغییر داد.»

دختر کیومرث پوراحمد در مورد ادعای عمه خود در فضای مجازی مبنی بر قتل پدرش نیز می‌گوید: «عمه‌ام هر چه نوشته درست است، اما در مورد رسیدگی به پرونده و جزییات پرونده فعلا اصلا صحبت نخواهیم کرد تا زمان مناسب آن فرا برسد، اما این را بگویم که پدرم می‌دانست چه بلایی می‌خواهد سرش بیاید، ولی اینکه خودش را کشته باشد به هیچ‌وجه درست نیست.»

دیگر خبرها

  • خواهرکشی ناموسی در مشهد | قتل زن ۲۳ ساله به دست برادر ۱۷ ساله
  • دختر کیومرث پوراحمد: پدرم نرفته بود شمال که خودکشی کند/او برای برگشت از سفر، چندین قرار کاری گذاشته بود و قول داده بود برای دیدن خواهرش به زاهدان برود
  • توصیفات مجمع روحانیون مبارز از عروس ارشد امام (ره) /تسلیت به سیدحسین خمینی و خواهرش
  • آخرین فرصت عربستانی‌ها به محمد صلاح
  • تسلیت سید محمد خاتمی به سید حسین خمینی در پی درگذشت همسر شهید آیت‌الله سیدمصطفی خمینی
  • تکمیل متروی گلبهار به مشهد در اولویت قرار گرفت
  • طراح این چمدان عاشق موز بوده! (عکس)
  • ۲۹ خرده فروش مواد مخدر و معتاد متجاهر در گلبهار دستگیر شد
  • اتصال جاده گردشگری گلمکان به گلبهار
  • باغچه‌های سلامت خانگی راهی برای ترویج فرهنگ تغذیه سالم